آیا نئاندرتال‌ها با دیگر گونه های آدمیان آمیزش کرده‌اند؟

می توان با اتکا بر نتایج این پژوهش گفت که شاید تمام ما انسانهای امروزی بخشی از دی‌اِن‌اِی ِ گونۀ غریبه و کهنی از  انسان‌گونه‌ها را در میان ژنهای خود به ارث برده باشیم.

ترجمه و توضیح: فرزین آقازاده

در ماه آگوست سال جاری میلادی خبری منتشر شد دربارۀ پژوهش دو دانشمند از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی. این پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که افراد نسل امروزی مردمان اروپا تا پنج درصد نئاندرتال محسوب می‌شوند و مردمان امروز غرب آفریقا نیز در میراث رسیده از اجدادشان، نشان از گونۀ کهن دیگری غیر از نئاندرتال‌ها دارند. آنها ژنهای دو گروه از افراد را بررسی کرده‌اند. گروه یکم چندین نفر از مردمان قوم آفریقایی «یُروبا» بوده‌اند که غالباً ساکن غرب آفریقا هستند، و گروه دیگر جمعی از کسانی بوده‌اند که امروزه در ایالت «یوتا»ی آمریکا زندگی می‌کنند اما تبارشان از سکنۀ غرب و شمال اروپا است. با توجه به این که این دو گروهِ قومی و امثال آنها همواره در حال پراکنده شدن در سراسر جهان بوده‌اند می توان با اتکا بر نتایج این پژوهش گفت که شاید تمام ما انسانهای امروزی بخشی از دی‌اِن‌اِی ِ گونۀ غریبه و کهنی از  انسان‌گونه‌ها را در میان ژنهای خود به ارث برده باشیم. نکتۀ دیگر آنکه یافته‌های این پژوهش، یک نظر قدیمی در خصوص تقابل نسل «انسان خردمند»۱ با نسل دیگر گونه‌های آدمیان و قلع و قمع کامل آنان به دست انسان خردمند را قدری متزلزل می‌کند. دانشمندان را رای بر این بوده که «انسان خردمند» آنگاه که در قارۀ آفریقا سر برآورد، راهی ِ دیگر نقاط زمین شد و سر راه خود نسل همۀ دیگر گونه‌های هم‌جنس و هم‌خانوادۀ خود را برانداخت. اما انگار چنین نبوده و میان این گروهها آمیزشها و سازشهایی هم درکاربوده است. «وینسِنت پلَنیــُل»۲ یکی از نویسندگان مقاله‌ای است که نتایج این پژوهش را در بر دارد و استاد و محققی است از بخش زیست‌شناسی مولکولی و محاسباتی* دانشگاه کالیفرنیای جنوبی. وی به خبرگزاری «دیسکاوِری»۳ گفته‌است: “ما به جای آنکه تصور کنیم حدود صد هزار سال پیش گروهی از جماعت آدمیان از آفریقا مهاجرت کردند و جایگزین تمام گروههای کهن دیگر شدند این نظر را پیش می‌کشیم که این جماعت تازه‌وارد به هنگام ورود، با دیگر گروههای مردمانی که زمانی بس طولانی، و شاید از چهارصدهزارسال پیش، در اروپا مسکن گزیده بودند به تعامل و معاشرت پرداختند.”

برای فهم روش پژوهش ایشان باید نخست این نکته را توضیح داد که بر روی هر کروموزوم انسان و یا سایر موجودات، ممکن است چند جایگاهِ ژنی۴ خاص، که هر کدام شاید بر خصلتی جداگانه دلالت داشته باشند، با هم ارتباط و پیوستگی داشته باشند و این ارتباط‌ها از نسلی به نسل بعد با همان ترتیب منتقل ‌شوند. یعنی مثلاً چند صفتِ ظاهراً نامربوط به صورت یکجا به نسل بعد منتقل می‌شوند. هر مجموعه از این جایگاهها را یک «پیوستگی»۵ یا یک «زنجیره» می‌توان نامید. چنین ترتیبها و زنجیره‌هایی موضوع بررسی «پلنیُل» و همکارش «جفری وال»۶ بوده است تا با بررسی ۱۳۵ نفر به عنوان نمونه از میان نسل امروزی بشر، الگوهایی در ژنهای آنان را که احتمالاً به ارث رسیده از نیاکانشان می‌باشد، بیابند و تجزیه و تحلیل کنند. از سوی دیگر باید دانست که هر ژن می‌تواند بیش از یک صورت۷ (اَلِل) داشته باشد. حال اگر علاوه بر تکرار ترتیب جایگاههای کروموزومی، در هریک از این جایگاهها، صورتی بخصوص از ژن مربوط به آن جایگاه بنشیند و این وضع میان افراد مختلف یک جمعیت به طور غیرتصادفی رواج داشته باشد، می‌توان گفت یک‌چنین زنجیرۀ ژنی احتمالاً بازمانده از اسلاف کهن آنان است. در چنین وضعیتی ما با «عدم تعادل پیوستگی‌ها»۸ یا «زنجیره‌های غیر معمول» روبرو هستیم.

این پژوهشگران با دقت در یک چنین ریزه‌کاریهایی در ژنهای افراد تحت بررسی، و با بهره‌گیری از فنون آماری و الگوسازی رایانه‌ای دریافتند که به صرفِ تولید مثل و آمیزش درون‌‌گروهی نیاکان این افراد، نمی‌توان آنچه در ژنهای آنان دیده می‌شود را توجیه نمود. طبق آنچه این دو محقق در مقاله‌ای در نشریۀ «پلاس جِنِتیکس»۹ به‌چاپ رسانده‌اند، برای رفع نقاط مبهم موجود در الگوی ترسیم‌شده از نسب‌نامۀ مردمان مورد مطالعه،و تکمیل و توضیح آن الگو، تنها راه برای پژوهشگران این بوده است که یک جمعیت دیگر از انسان‌گونه‌ها را نیز در زمرۀ نیاکان افراد تحت بررسی وارد کنند.

«پلنیُل» در این خصوص می‌گوید: “ما داده‌های به‌دست آمده از دی‌اِن‌اِی ِ نمونه‌های خود از انسان امروزی را بررسی کردیم و الگویی ایجاد کردیم که آن داده‌ها را بتوانیم در آن الگو قرار دهیم. آن موقع دریافتیم که یک چنین الگوی ساده‌ای نمی‌تواند همۀ داده‌ها را در بر گیرد مگر اینکه حضور یک «جمعیت کهن» دیگر در میان نیاکان این افراد را هم به آن بیافزاییم. نکته در اینجاست که اگر آمیزش نسبتاً قابل ملاحظه‌ای میان آن گروه دیگر و اجداد انسان امروزی وجود نمی‌داشته آنگاه تأثیر ایشان نمی‌توانسته آنقدر پررنگ باشد که الگوی ما را کامل کند. سپس متوجه شدیم که با در نظر گرفتن مقدار پنج درصد برای تأثیرگذاری این گروه غریبه، الگو تکمیل می‌شود و می‌توانیم کل داده‌ها را به‌طور کامل جمع‌بندی کنیم.”

این دو دانشمند نیز با دیگر محققان و پژوهشهای انجام‌شدۀ اخیر هم‌داستان‌اند که نئاندرتال‌ها چیزی از دی‌اِن‌اِی ِ میتوکندریایی خود، یعنی همان بخش از مادۀ وراثتی که در واقع از مادر به فرزند می‌رسد، را برای ما به‌میراث نگذاشته‌اند. اما آنها گمان دارند که در مورد مردمان امروز غرب و شمال اروپا، به‌جز دی‌ان‌ای ِ میتوکندریایی، بخش اعظم مجموعۀ ژنهای آنها از جمله قسمتی که در هستۀ سلول نهفته‌است، احتمالاً هنوز نقشی از نئاندرتال‌ها را بر خود دارد …

«پلنیُل» گمان می‌کند که بخشهای مختلف مجموعۀ کروموزومی انسان امروزی ممکن است از اجدادی مختلف نیز برجای مانده باشد و از این رو ممکن می‌داند که مثلاً بخشی از یکی از کروموزومهای یک فرد امروزی از نئاندرتال‌ها به‌ارث رسیده باشد . اما به نظر وی دی‌ان‌ای میتوکندریایی آنان درطی زمان به شاخص مخصوص «انسان خردمند» منحصر شده است.

واما این پژوهشگران به‌درستی نمی‌دانند که کدامین گروه کهن از آدمیان بر اسلاف مردمان غرب آفریقا یادگار ژنتیکی خود را برجای گذاشته‌اند، هرچند که ایشان نیز همان نسبت پنج‌درصدی میراث یک نسل غریب را با خود دارند که البته به‌نظر می‌رسد نئاندرتال‌ها نباشند. خُب منطقی نیز به نظر می‌رسد چراکه اگر مطابق نظر رایج، فرض را بر این بگذاریم که نئاندرتال‌ها حدود چهارصد هزار سال پیش در آفریقا نشأت یافتند و آنجا را ترک گفتند و در اروپا و غرب آسیا ساکن شدند، پس دیگر احتمال آمیزش «انسان خردمند»، که او نیز در موج بعدی و حدود صدهزارسال پیش از آفریقا برخاست، با نئاندرتال‌هایی که آن موقع دیگر در آفریقا نبودند منتفی می‌شود …

* زیست‌شناسی محاسباتی (یا Computational Biology) رشته‌ای علمی است که با بهره‌گیری از چند علم دیگر چون علومِ‌ رایانه و ریاضیاتِ‌ کاربردی به حل مسائل و جستجوی پاسخ پرسشهای مطرح در دانش زیست‌شناسی می‌پردازد. م.

پی‌نوشتها :

۱ – Homo sapiens؛

۲ – Vincent Plagnol؛

۳ – Discovery News؛

۴ – Locus؛

۵ – Linkage؛

۶ – Jeffrey Wall؛

۷ – Allele؛

۸ – Linkage Disequilibrium که به بیان کامل‌تر عبارت از به هم خوردن موازنۀ معمول میان ترکیبهای ممکن از صور (اَلِل‌های) مختلف ژنها در دو یا چند جایگاه ژنی است و آنگاه ایجاد یک پیوستگی یا زنجیره در این جایگاهها، به‌نحوی‌که این ترکیب خاص تکرار و فراوانی بیشتر از معمول و غیر تصادفی پیدا کند، یا برعکس نادر باشد و فراوانی کمتر از حد متعارف آن در افراد یک جمعیت دیده شود. م.

۹ – PloS Genetics.

منبع:

گزارش منتشرشده در منزلگاه اینترنتی بخش خبری شبکۀ دیسکاوری به تاریخ ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ با عنوان:

Neanderthals: Still in Our Genes?

پیوندهای مرتبط:

این مقاله در شمارۀ پیاپی ۵۲۰ ماهنامۀ دانشمند، در بهمن‌ماه ۱۳۸۵، نیز به چاپ رسیده است.

۳ Responses to “((نئاندرتالهای صلح‌طلب …))”

  • سلام
    در مورد مطلب فوق:چیزی که همیشه ذهن من رو مشغول کرده
    عدم تطابق متون دینی چه در مسیحیت،یهود و اسلام با این دست، یافته های علمی از بنیان اولیه بشر است.
    شاید هم تطابق وجود داره اما ما اون رو پیدا نمیکنیم.مثل اثر مخرب فلز طلا بر گلبول های (فکر کنم سفید) مردها که با حرمت آن در اسلام بر مردان نیز تطابق دارد.
    به هر حال آموزنده بود.

    • Arash:

      خوب برای یک بار هم که شده به جای اینکه به علم که به صورت تجربی و ملموس و قابل اثبات بدست آمده شک نکن و به چای آن به متون دینی که سرشار از اسطوره ها و افسانه های دور از تصور است شک کن

  • hamid_loei:

    بدیهیات علمی اصلا با ان اموزشهای دینی که خواندیم همسو نیستند. از کی باید سوال کرد؟ چی رو باید پذیرفت؟