در پس هر اسطوره، در دوردستها واقعیتی ایستاده که اگر بخواهی آن را بشناسی باید که به گذشته‌های دور سفر کنی. این کتاب سفری است به گذشتۀ انسان؛ به آن زمان که هیولای دهشتناک مارگونه، در دل مردمان هراس می‌آفرید و آنان نام ضحاک بر او نهادند؛

ضحاک ماروَش

از: فرزین آقازاده

ناشر: ققنوس (تهران، پاییز ۱۳۸۹)

در پس هر اسطوره، در دوردستها واقعیتی ایستاده که اگر بخواهی آن را بشناسی باید که به گذشته‌های دور سفر کنی. این کتاب سفری است به گذشتۀ انسان؛ به آن زمان که هیولای دهشتناک مارگونه، در دل مردمان هراس می‌آفرید و آنان نام ضحاک بر او نهادند؛ و این ضحاک انگار که بیش از دیگر اسطوره‌های ایرانی پرسش‌برانگیز بوده است. انسان کهن آنچه به چشم می‌دید را به سادگی تمام توصیف می‌کرد و جانور مار در این میان گویا در نظرش جلوه‌ای دیگر داشت. او ماری عظیم می‌شناخت که به نَفَس گیتی را تباه می‌کرد. این مار همان ضحاک بود. در بازگشتی به ژرفنای پوشیدۀ تاریخ ماهیت پدیده‌ای عینی بررسی شده است که سنگ بنای پیدایی اژدهای آتشین‌دم یا «ضحاک ماروَش» شد.

در این کتاب تلاشی آزموده شده برای یافتن حلقه‌ای که اتصال‌دهندۀ داستانهای روایت‌شده در متون قدیم ایرانی باشد با بررسیهای تاریخی و علمی مربوط به بخشی از جنوب غربی آسیا که امروزه مرزهایی با نامهای گوناگون، ازجمله ایران آن را تشکیل داده‌اند. نکته در اینجاست که روایات و داستانهای تاریخی ما بیشتر به جهان ذهنیتها تعلق دارند و تاریخ علمی به جهان عینیتها. مضمون اصلی این نوشتار بر حول یک فرضیه می‌گردد؛ اما خواننده در خواندن این کتاب نباید هر لحظه به دنبال یک نتیجۀ قطعی و پایان یافته بگردد، بلکه باید مدام آمادۀ مواجه شدن با نظرات مختلف و احتمالات گوناگون باشد. با وصف این، خط کلی کتاب مشخص است و برمبنای فرضیۀ آغازین پیش خواهد رفت اما به فراخور سخن، گاه تلاش شده است که تمام احتمالات بیان شود و هیچ‌کدام ناگفته نماند.

و اما اژدها موجودی است، و به عبارت بهتر، هیولایی است اسطوره‌ای و پیدایی او نیز همچون هر اسطورۀ دیگری ریشه در برداشتهای ذهنی انسان از واقعیات دارد. فرضیه‌ای که در این کتاب مطرح می‌شود، و در تأیید آن شواهد و دلایلی خواهد آمد، دربارۀ معنای اصطلاح اوستایی اَژی دَهاکَ است.

مطابق این فرضیه، این اصطلاح به دو بخش شکسته میشود: نخست اَژی، دیگر دَهاکَ. این فرضیه پیشنهاد میکند که واژۀ نخست به معنای جانور درازِ خمنده ( یا مار)، و واژۀ دوم به معنای سوزاننده یا سوزان است.

در نقوش مهرهای استوانه‌ای یافت‌شده در میان‌دورود، گاه جانور شگفت‌انگیزی را می‌توان دید به‌پیکر شیر؛ او سر و دستانی مانند شیر دارد و دم و بالها و چنگال پاهایش، یادآور اجزای بدن عقاب است. این جانور را در حالی تصویر کرده‌اند که سر خود را به‌روی زمین خم کرده، از دهانش آتش بیرون می‌دهد. مشابه این دَد افسانه‌ای، در نزد اعقاب اروپاییان، خیمایرا نام داشته است. او موجودی است که براساس روایتها و نقوش معمولاً از سه جانور شیر و بز و مار ترکیب شده است؛ گاه آن را جانوری سه سر وصف کرده‌اند و گاه جانوری با بخش پیشینِ بدن چون شیر، بخش میانی چون بز، و بخش پسینِ بدن چون مار. وجه مشترک اصلی او با اژدها و نیز با هیولای نقوش مهرهای میان‌دورود، آتشی است که از دهان او بیرون می‌آمده است. یکی از شارحان آثار ویرژیل، به نام سِرویوس هُـنُراتوس، از قرن ۴ ُم میلادی، بر این موضوع دقیق شده بود که در تمام منابع، خیمایرا، ساکن لیکـیه دانسته شده و او می‌دانست که یک کوه آتشفشان با همین نام، جایی در آن سرزمین وجود داشته است. او با خود می‌اندیشید که این موجود اسطوره‌ایِ آتشین‌دَم، نمادی برخاسته از همان کوه آتشفشان بوده و ماجرای کشته شدن آن هیولا نیز اشاره به زمانی داشته که آن کوه و اطرافش آباد شده بوده، دیگر خطری مردمان را تهدید نمی‌کرده است.

در میان داستانهای قدیم انگلیسی نیز قهرمانی هست به نام بِی‌وُلف که او هم برای خود هیولایی در پیش دارد. این موجود مخوف یک کرمِ آتشین‌دَم است. برای اشاره به این اژدها در زبان انگلیسی از همان واژۀ worm (یا wyrm در انگلیسی قدیم) استفاده می‌کنند. این اژدها در غاری مسکن داشته است و در پایان نیز بِی‌وُلف در کشاکش نبرد و بر اثر آتشی که کرم یا اژدها بر او دمیده است به کام مرگ فرومی‌افتد.

اما در اوستا و در یسنا، هات ۹، فقرۀ ۱۱، دربارۀ گرشاسب آمده است که او آن کسی بود:

“… که اَژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب‌اَوبارِ مرد اَوبار را، آن زهرآلود زرد رنگ را که زهرِ زردگونش به بلندای نیزه‌ای روان بود. …”

انگار مفهوم اژدها با آب نیز پیوسته است و نمودار این پیوستگی تصورات حاصل از جانور مار و پدیدۀ طبیعی رود در ذهن انسانهای قدیم را در تصویری که در پی می‌آید می‌توان دید که به‌تمامی تأییدی است بر امکان‌پذیر بودن یا درستیِ تفسیر یا ترجمۀ اژی ِرودخانه‌ای برای واژۀ اوستایی اَژی رَ‌ــُـ‌یذیتَ. او ایزدی است به نام آکِلُئُس و یونانیان قدیم که در به تصویر کشیدن و تجسم بخشیدن اندیشه‌ها و باورهایشان مهارتی بسیار و ظرافتی درخورتحسین داشته‌اند، نقوشی از این ایزد را نیز به یادگار گذاشته‌اند که یک نمونۀ بسیار جالب آن را می‌بینیم:

اما ارزش هر فرضیه‌ای را توانایی آن در توضیح پدیده‌ها تعیین می‌کند. آنگاه است که فرضیه به تدریج قوت گرفته به نظریه‌ای بدل می‌شود. در درون یک‌چنین نگرشی، به هنگام تلاش برای تبیین نهفته‌های موجود در فرهنگ و تاریخ یک سرزمین، رویکردی اثبات‌گریز نهفته است. در این کتاب هیچ سخنی از اثبات یا رد یک فرضیه یا نظریه به‌طور مطلق وجود ندارد. هرچه هست تأیید یا تضعیف یک گزارۀ تاریخی یا اسطوره‌شناختی است. برای نیل به این هدف، ناگزیر باید به اقامۀ شواهد و دلایل و قراین پرداخت و برپایۀ گزاره‌های منطقی به  تقویت یک فرضیه یا نظریه پرداخت و یا از اعتبار آن کاست. معمولاً در بررسیهایی که در حیطۀ علوم انسانی و به‌خصوص تاریخ و گسترۀ اساطیر انجام می‌گیرد، چنین روشی کمتر به کار می‌رود. عموماً با توده‌ای درهم از گزاره‌هایی روبرو هستیم که با اغراض شخصی به هم آمیخته‌اند و امکان ارائۀ نقد و نظر در مورد آنها بر پایۀ تجزیه و تحلیل منطقی فراهم نیست. درواقع، تنها پس از تدارک یک ساختار منظم و قابل بررسی است که در مقام قضاوت دربارۀ یک کار پژوهشی، می‌توان ابتدا به سنجش یک‌به‌یک دلایل و شواهد مطرح شده پرداخت و آنگاه استحکام و درستی استنتاجهای منطقی انجام شده برپایۀ آن شواهد و دلایل را سنجید و نهایتاً قوت و ضعف یک پژوهش را مشخص نمود. پژوهشی که، در وهلۀ نخست صحت و اعتبار شواهد و دلایل آن معلوم شود، وآنگاه، درستی ارتباط منطقی برقرار شده با نتیجۀ استنتاج در آن رعایت شده باشد، از استواری کافی برای اعتبار بخشیدن به یک فرضیه و تبیین یک نظریه برخوردار خواهد بود. در همین راستا تلاش نویسنده در این کتاب ابتدا بر دسته بندی شواهد و دلایل مطرح شده بوده است و آنگاه در هنگام پرداختن به هر یک کوشیده است رابطۀ منطقی لازم برای حصول نتیجه و تأیید فرضیۀ اصلی را بیان کند. در این راه، گاه و بیگاه نظرات تکمیلی یا حدسهایی مرتبط با بررسی و پژوهش خود را نیز مطرح کرده که بحث بیشتر درباب هرکدام شاید پژوهشی جداگانه بطلبد.

اما خلاصۀ سرفصلهای کتاب به قرار زیر است:

مقدمات و درآمد سخن (تبیین فرضیۀ اصلی)

شواهد و دلایلی در تأیید فرضیۀ این نوشتار

یکم – شواهد و دلایلی در تأیید معنای پیشنهادی برای اَژی

تقابل اژی با اشا

در تأیید اینکه واژۀ اژی می‌تواند از ریشه‌ای با معنای خمیدن باشد

شاهدی از ادبیات پهلوی بر اینکه ریشه‌ای با معنای خمیدن برای ساخت نام جانور مار استفاده شده است

چند نمونه از توجه به پیچ و خم بدن مار در فرهنگهای گوناگون

چند شاهد از رابطۀ مار و اژدها در نزد انسان قدیم: از یسنا، از قول مسعودی در مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، از گرشاسب‌نامه، شاهنامه، و هفت‌پیکر و نیز از فرهنگ و تمدن کهن سومر

دوم – ذکری و شرحی مختصر بر انواع موجود اسطوره‌ای اژی و ویژگیهای هریک

سوم – شواهد و دلایلی در تأیید معنای پیشنهادی برای دَهاکَ

معنای ریشۀ dah√ در زبان سنسکریت

اشارۀ یسنا به کسانی که آنها را با نام دَهَکَ خوانده است و شرح آن

همیستاری (تقابل) و دشمنی ایزد آذر با اژی دهاک در متون اوستایی

تقابل احتمالیِ آتش با اژی در نگاهی به متون پهلوی

دو نمونه از همیستاری آتش و اژدها در فرهنگهای دیگر

حرارت بدن اژی شاخ‌دار

چهارم – شواهد و دلایلی در تأیید معنای پیشنهادی برای اژی دَهاکَ

دو جنبۀ شخصیت اژی دهاک به عنوانِ یک ابرنمونه: خرفستر بودن او و سوزان بودن او

جهان‌سوز مار

زنده‌انگاری

پنجم – بررسی مختصر یک سرنخ باستان‌شناختی در تعیین تقریبی حداقل قدمت ممکن برای زمان شکل‌گیری اسطورۀ اژی دهاک

سنجش بیشتر فرضیۀ این نوشتار

یکم – توضـیح پدیده‌ها و رموز و ابهامــات تاریخی که فرضیۀ این نوشتار، با درجات قوت گوناگون، از عهدۀ آن برمی‌آید.

اژی رَ ــُـ یذیتَ

کِرمِ هَفتواد

دوم – اژی‌ در میان‌دورود

بررسی ماهیت نین‌گیش‌زی‌دَ

سوم – سنجش میان چند اژدها، در چند فرهنگ باستانی

چهارم – مبنایی نظری برای شناسایی جایگاه احتمالی شکل‌گیری اسطوره‌های مار یا اژیِ غول‌پیکر

پایان سخن

One Response to “((ضحاک ماروَش))”

  • آزاده:

    سلام دوست عزیز به نظر شما ذهنیت انسانها وآنچه آگاهانه یا ناآگاهانه در زندگی آموخته انددر حد یک باور تاآنجا که نتوانند برخلاف آن زندگی کنند تا چه حد میتواند برزندگی خود ودیگران تاثیرگذاردمن به چشم خودم کسی رادیدم که به دلیل باورهای مذهبی از مرگ به شدت میترسیدوهراس از عقوبت پروردگارش لحظه ای رهایش نمیکرد وباترس مرددر ضمن اگر اطلاعات بروزی دررابطه با تناسخ دارید لطفا”دریغ نکنید اینجا در اینگونه موارد من به شدت با کمبود منابع روبرو هستم سپاس