از: کالین مکگین*
برگردان به فارسی از: فرزین آقازاده
انگاری میان مغزمادّی و ذهن هُشیار حایلی باشد. همان حایلی که «ویتگنشتاین» آن را فاصلۀ عبورناپذیر** نامید. جسم و ذهن بهنوعی باهم سرِ ناسازگاری دارند. این ناسازگاری ازآنجا ایجاد میشود که گویا ازیک سو نمیتوانیم با بررسی و آزمودن مغزمادی، شرحی بر چگونگی پدیدآمدن هُشیاری بیابیم و از سوی دیگر هم کسی نمیتواند با تأمل و تفکر و دروننگری، چگونگی برخاستن پدیدۀ هُشیاری از بافتهای جسمانی مغز را معلوم نماید. روشهای ما در حصول آگاهی از چگونگی پیوند یافتن مغز با ذهن، متأسفانه هنوز عامل واقعی پیونددهندۀ ایندو را نیافتهاند تا آن را بشناسند!
با همۀ اینها بیگمان میتوان گفت که هشیاری پدیدهای برخاسته از طبیعت و ماحصل فرایندی زیستشناختی است و همانقدر از مفاهیم ماورائی فاصله دارد که فرایندهای گوارش و یا گردش خون. هشیاری میآید و میرود، فزونی میگیرد و کاستی مییابد، رشد میکند و میمیرد.
اما بهراستی چرا اینهمه دشوار است که این پدیده را بهروش علمی مقهور خویش سازیم؟ پاسخ، به نظر من، در دوردستها نیست بلکه در وجود خود ماست و آن اینکه مغز ما بهگونهای تکامل نیافته، و به تواناییهای لازم مجهز نشده، تا بتواند این معما را حل کند. مغز ما بهدرد این میخورد که در این دنیا به این سو و آن سو برویم و یا در پیدا کردن همسر ایدهآل خود موفق شویم و یا حتی بهخوبی به شناخت طبیعت سرگرم باشیم، اما آنجا که سخن از گوهرۀ گرانقدر انسانیت، یعنی آگاهی، باشد و اینکه چگونه از مغز مادی برمیخیزد، همان مغز در برابر این پرسش ناتوان مینماید. و تنها مایۀ تسلی ما این خواهد بود که مدام شوقی فراوان در درونمان زبانه بکشد و دوام یابد تا شاید زمانی که نظریۀ کوانتوم بسیار بسیار پیر شده باشد، آنگاه به دریافت این راز نائل آییم.
* «COLIN MCGINN»، فیلسوف انگلیسی.
** Unbridgeable Gulf